این صفحه به جملات معروف، نوشته ها، و صحبت های سید حسن مدرس اختصاص یافته است تا مورخین وعلاقمندان بتوانند مستقیما گفته های وی را مطالعه نمایند
بتدریج به مطالب این صفحه اضافه خواهد شد
This page is dedicated to Sayyed Hassan Modares’ famous statements, writings, and speeches in the Parliament and beyond, so that historians and enthusiasts can read his words directly.
The contents of this page will be updated gradually.
باغ مشروطیت ایران از خون هزاران انسان پاکدامن و وطن خواه آبیاری گشته است. حالا نباید آن را بدست باغبانی داد که خودش بی اطلاع بوده مجبور است از دیگران، که بطور مسلم دشمنان شناخته شده ملت هستند، دستور بگیرد و مطابق خواسته های آنان عمل کند
The garden of Iran’s Constitutional Movement is irrigated with the blood of thousands of chaste and patriotic individuals. Now, it must not be handed to an uninformed gardener who takes orders from the known enemies of our people and acts according to their commands.
برخی از مذاکرات و صحبت های مدرس در مجلس شورای ملی و دیگر مکان ها
نقل قول از سید عبدالباقی مدرس خطاب به اقوامی که برای تبریک عید به منزل ایشان رفته بودند، نوروز ۱۳۶۵
آقا به من گفتند که برای تحصیلات عالیه به فرانسه برو. مملکت به معلم و پزشک احتیاج دارد. بعد از اتمام تحصیلات برگرد و خدمت کن
روزی موقع امتحان، یک تلگرام به دستم دادند. باز کردم. خبر ترور آقا بود. نمی دانستم چه کنم. اما، حتا در آن شرایط هم نتوانستم از فرمان آقا سرپیچی کنم. رها کنم و برگردم. تلگرام را در جیبم گذاشتم و به نوشتن جواب ها ادامه دادم
وقتی به ایران برگشتم، چند سال در کردستان خدمت کردم. یک خانه ی اجاره ای، مریضخانه ام هم بود. اکثر مردم فقیر بودند. گاهی بجای پرداخت ویزیت برایم ماست، نان، و تخم مرغ می آوردند. با همان غذاها روزگار می گذراندم. از بقیه هم پولی طلب نمی کردم. اگر داشتند پرداخت می کردند
شب های زمستان که طوفانی و برفی بود، ترس داشتم که بعد از نیمه شب مردم در بزنند و من نشنوم. لباس می پوشیدم. کیف وسایلم را بغل می گرفتم. چند پتو دور خودم می پیچیدم. پشت در خانه می نشستم و گوشم را به در تکیه می دادم تا اگر کسی مریض داشت و سراغم آمد، صدای در را بشنوم. تا صبح همان جا می خوابیدم
مردم محبت می کردند و بسیار به طبیب ها احترام می گذاشتند
Sayyed Abdol Baghi, Modares’s son (March 1986):
My father told me to go to France for higher education. He said that Persia needed physicians and educators. He said: come back to serve the people!
One day, when I was taking a test, someone came in and handed me a telegraph. It was about Father’s assassination attempt. I didn’t know what to do. I did not allow myself to disobey Father’s order, let go and come back, even under such circumstances. I put the telegraph in my pocket and continued answering the questions.
After returning to Iran, I moved to Kurdistan for a few years to serve as a physician. I rented a house that functioned as a clinic, too. Most people were poor. Sometimes they brought me yogurt, bread, or eggs instead of paying for the visits. I was basically living with those foods. I didn’t ask other patients for a fee either. They paid me if they had any money.
Winter nights were stormy and snowy. I feared that people would knock on the door and I couldn’t hear. I got dressed, kept my bag of medical supplies on my chest, wrapped a few blankets around myself, sat behind the door, and leaned my ear against the door to make sure I could hear people knocking; in case they needed a doctor. I slept there until morning.
People were kind and respected physicians very much.
برخی از مذاکرات و صحبت های مدرس در مجلس شورای ملی و دیگر مکان ها
از چپ به راست، ایستاده: آقای کشاورز، آقای کیان، آقای ؟
نشسته از چپ به راست: آقای ؟ ، و عبدالباقی مدرس
عبدالباقی با میرزا سید حسن زعیم، که دوست مدرس و نماینده ی مجلس و عضو گروه اقلیت بود، به نیس رفت و در آنجا با چهار دانشجوی دیگر آشنا شد. این چهار دانشجو توسط دولت به فرانسه فرستاده شده بودند تا تحصیل کنند و به ایران بازگردند. مدرس پسر خود را با هزینه ی شخصی به فرانسه فرستاد
نیس؟، عکاس:؟، تاریخ عکاسی:؟
طبق خاطرات عبدالباقی، سید حسن مدرس به پسر خود گفته بود که برای تحصیل طب به فرانسه برود و بعد از بازگشت به ایران به مردم بعنوان پزشک خدمت کند. سفر عبدالباقی بلافاصله پس از فارغ التحصیلی وی از مدرسه ی دارالفنون بود. سید حسن مدرس از دوست و همفکر خود، میرزا سید حسن زعیم، درخواست کرده بود که به عبدالباقی کمک کند تا لباس روحانیت را از تن بدر آورد، با او به بازار برود، و چند کت و شلوار برای عبدالباقی انتخاب کند. این تصمیم مورد اعتراض تعدادی از روحانیونی که مدرس و خانواده ی وی را شخصن می شناختند قرار گرفت و عمل تغییر لباس عبدالباقی را توهین به سایر روحانیون خواندند. مدرس به اعتراضات آنان بی اعتنا ماند، و پسر وی تغییر لباس داد و برای تحصیل به نیس رفت
برادر بزرگتر عبدالباقی، اسماعیل، به انتخاب خود در ایران ماند و تا پایان عمر، به عنوان روحانی در یک مدرسه ی مذهبی در اصفهان به تدریس پرداخت
Left to Right, Standing: Mr. Keshaavarz, Mr. Kiyan, Mr. ?
Sitting from Left to Right: ? and Abdol Baghi Modares
Abdol Baghi Modares went to Paris with Mirza Sayyed Hasan Zaeem, a friend of Modares, one of the representatives of Shoushtar, and a member of the minority group in the Parliament. In Paris, Abdol Baghi Modares met the other four medicine students who were sent to France by the government to study and return to Iran. Modares sent his son with his own income.
Nice ?, Photographer:?, Date:?
According to Abdol Baghi, Sayyed Hasan Modares told his son to go to France, study medicine, and go back to Iran to serve people as a physician. This trip occurred right after Abdol Baghi’s graduation from Dar al-Fonoun Polytechnic School in Tehran. Modares asked Mirza Sayyed Hasan Zaeem, his friend, one of the representatives of Shoushtar, and a member of the minority group in the Parliament, to help Abdol Baghi with removing the clergies’ outfit (Aba and Turban) and purchase several western style business suits from Bazaar before leaving for France. This decision was condemned by a few clergies who personally knew Modares and his family. They felt that such an act was an insult toward the community. Sayyed Hasan Modares ignored those comments; his son removed Aba and Turban and left for France for education.
Abdol Baghi’s older brother, Sayyed Ismail Modares, committed to be a clergy by his own choice and continued teaching at a religious school in Isfahan until his death.
Copyright © 2024 Sayyed Hasan Modares - All Rights Reserved.
Powered by GoDaddy
We use cookies to analyze website traffic and optimize your website experience. By accepting our use of cookies, your data will be aggregated with all other user data.